نور بتابان

تو در بری و من ز برت دور
تو حاضری و من شده ام غایب و مهجور
تو ماهی و من در شب ظلمت شده ام کور
سلطان منی ، جان منی ، نور بتابان
مجذوب توام ، در به در کوه و بیابان
شاها ز کرم بهر خدا چاره کن این حال
حاشا که دگر تاب نماند و شده دل زار

.

فرح ناز گودرزی

قسم

.

به دلهای شکسته از جورِ
ناکسانِ زمانه قسم
به چشمهای منتظرِ
به در دوخته قسم
به رنگ زردِ کودکان
گرسنه قسم
به التماس پر از حجبِ
مادران ستمدیده قسم
به زنهای پر درد ، در آغوشِ
گرگهای دریده قسم
که شب گواه ِ بی خوابیست
و روز شاهدِ بی تابیست

.

فرح ناز گودرزی

تقدیم به بهترینم

تقدیم به بهترینم

تنم کویر خشک و
دلم پر ز التهاب
وجودم تشنه عشق و
کلامم پر ز اضطراب
دست من را بگیر و
بیش از این مکن
مرا بی تاب
وقت آن رسیده ،
سراب خیال مرا
بدل کنی تو به آب
آب رفته ز جوی
عمر مرا بکنی
خالی از هر گونه حباب
وقت آن رسیده
بگویی سفر نمیروی و
نمیگذاریم بمانم خواب
وقت آن رسیده که
دستم بگیری و
تا نیفتم و
بکنی تو ثواب

.

فرح ناز گودرزی

همپایی ما

.


 

همیابی ما هر چند
با حجب ، شروع شد
لیک
سرعتی شگفت انگیز داشت
روز و شبم بی تو میگذرد
اما پر است از تو
تویی که من شدی
و من بی تو هیچ
آنقدر دوری
که نیستی
و
اینقدر نزدیک
که هستیم شدی
خانه ام پر است
از بوی تو
مگر به خانه ام آمدی ؟
قلبم خانه تو شد
و
بوی عطر مهربانیت
پیچیده در
خانه تنهاییم

.

فرح ناز گودرزی

وقتی می شود فاصله گرفت

وقتی میشود فاصله گرفت بیهوده نمی جنگم

 
چرا باید جنگید برای چیزهایی که نمیتوان تغییرشان دهی؟

!
وقتی میشود لحظه های عمرت را با آدمهای خوب بگذرانی چرا باید آن را صرف کسانی کنی که با د ل های کوچکشان مدام برای آزار و تحقیرت تلاش می کنند؟


این روزها از هر کسی که رنجم میدهد و یا آرامشم را بر هم میزند فاصله میگیرم


از آدمهایی که زیاد دروغ میگویند و حرمت دل دیگران را نگه نمیدارند فاصله میگیرم

.


باید ندیدشان گرفت و گذشت

.

فرح ناز