در من تویی پنهان است

صبحگاهان مهمان صدایت
و
شب هنگام به ضیافت دلت
مى آیم
از آن روز که
عمیق به چشمانم زل زدى
دیگر در آیینه به جاى
خودم
تو را می بینم
در من تویى پنهان است
که هرگز نمیرود


فرح ناز


بودن های پوشالی


چه رفتن هایی که

می ارزد

به

بودن های پوشالی


فرح ناز

هنوز دوستت دارم


باد را به

پریشانی موهایم
باران را به
اشکهای چشمانم
دریا را به
بی نهایت عاشقیم
صحرا را به
اوج دلتنگیهایم
آسمان را به
پهنای سادگیم
و
زمین را به
آشکاری صداقتم
سوگند
دل از تو بر نگرفتم
و
هنوز دوستت دارم
کاش عشق را
تفسیری دیگر بود
تا من
اولین عاشق دنیا
میشدم
کاش ........
فرح ناز