-
حاشا که دگر تاب نماند
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:20
تو در بری و من ز برت دور تو حاضری و من شده ام غایب و مهجور تو ماهی و من در شب ظلمت شده ام کور سلطان منی ، جان منی ، نور بتابان مجذوب توام ، در به در کوه و بیابان شاها ز کرم بهر خدا چاره کن این حال حاشا که دگر تاب نماند و شده دل زار . . فرح ناز گودرزی
-
تقدیم به بهترینم
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:19
تقدیم بهترینم تنم کویر خشک و دلم پر ز التهاب وجودم تشنه عشق و کلامم پر ز اضطراب دست من را بگیر و بیش از این مکن مرا بی تاب وقت آن رسیده ، سراب خیال مرا بدل کنی تو به آب آب رفته ز جوی عمر مرا بکنی خالی از هر گونه حباب وقت آن رسیده بگویی سفر نمیروی و نمیگذاریم بمانم خواب وقت آن رسیده که دستم بگیری و تا نیفتم و بکنی تو...
-
شاهد بی تابی
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:18
ب ه دلهای شکسته از جورِ ناکسانِ زمانه قسم به چشمهای منتظرِ به در دوخته قسم به رنگ زردِ کودکان گرسنه قسم به التماس پر از حجبِ مادران ستمدیده قسم به زنهای پر درد ، در آغوشِ گرگهای دریده قسم که شب گواه ِ بی خوابیست و روز شاهدِ بی تابیست . فرح ناز گودرزی
-
شهر دلم
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:13
فریادم را سکوت کردم در خیابان شلوغی که جز ازدحام نامفهوم بیقراری چیزی یافت نمیشد فریادم را بغض کردم که شاید آتشفشان سالها خاموش مذابه های سوزانش را فوران نکند اما فریادم را چشمانم نتوانست پنهان کند اکنون آسمان شهر دلم تیره گشته است و و آبستن بارانی سیل آساست . فرح ناز گودرزی
-
تویی که من شدی
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:12
. همیابی ما هر چند با حجب ، شروع شد لیک سرعتی شگفت انگیز داشت روز و شبم بی تو میگذرد اما پر است از تو تویی که من شدی و من بی تو هیچ آنقدر دوری که نیستی و اینقدر نزدیک که هستیم شدی خانه ام پر است از بوی تو مگر به خانه ام آمدی ؟ قلبم خانه تو شد و بوی عطر مهربانیت پیچیده در خانه تنهاییم . فرح ناز گودرزی
-
شهر بی یار
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:10
. شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد ؟
-
بی تو یعنی هیچ
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:08
به عهدمان سوگند که بی تو حتی عابری از کوچه دلم رد نمی شود به عهدمان سوگند که بی تو زمین متروکه ای بیش نیست آسمان بی رنگ است و خورشیدش از گرما افتاده و شب هنگام ماه درخششی ندارد پرستوها کوچ نمی کنند دریاها نمی خروشند ستاره ها سوسو نمی زنند درختان به بار نمی نشینند و من باز به تو می گویم به عهدمان سوگند بی تو یعنی هیچ...
-
خدا اینجاست
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:02
بگذار اینبار اشک تو را من پاک کنم چقدر بغضم زیبا شده چون تو برایم گریه میکنی غصه مرا نخور من از پس این غم هم بر میآیم بگذار اینبار اشک تو را من پاک کنم گفته بودی تو را در دلهای شکسته بیابند اینجایی در دلم به هیچ قیمتی تنهایم نگذار و بمان دوستان خدا اینجاست پیش من در قلب فرح ناز گودری
-
شنیدی ؟
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 14:00
سلام خدای من میدانم هم میبینی هم میخوانی هم می شنوی شنیدی شکستن دلم را ؟؟؟ فهمیدم آری شنیدی . فرح ناز
-
مست نگاه
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:55
گر در طلب روی چو ماهت بزنم سر به بیابان که عجب نیست گر اینهمه از وصف تو گویم و شدم واله و شیدا که عجب نیست گر مرا گاه دیوانه بدیدند و پریشان و پراکنده سخن هیچ عجب نیست گر که گفتند فلانی شده است مست و خراب و بکشد عربده ها هیچ عجب نیست من که بی دینم و کافر ، نه مسلمان و به دنبال بتم هیچ عجب نیست من که ناخورده می و مست...
-
ثانیه های انتظار
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:53
سفر خواهم کرد به اعماق دوستت دارم هایت به طنین زیبای عاشقی کردنت مسافر پر شور و شَرت عشقت را در صندوقچه قلبش تا ابدیت به کول میکشد لحظه لحظه عاشقی میکنم عشق را خوب از بَر کرده ام من تنها مسافر عشقم که در پایانه پیاده نمیشوم اگر غوغائیست در دل من است و اگر کسی به دنبال واژه میگردد مرا بخواند و عشق را با ثانیه های...
-
مهر ماهی عزیز
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:47
سلام به تو مهر ، پاییز . سلام به مهر ، فصل زندگیم بی ریا زیبایی ، از خود گذشته بخشنده ا ی با رنگ رنگ هر برگت مهر میبخشی با خش خش برگها زیر پا آهنگی عاشقانه سر میدهی آمدن مهر بی دلیل شاد بودم و زنده میشدم حالا که هستی فهمیدم تو با مهر متولد شدی بی دلیل نبود اینهمه عشقم به پاییز . عزیزم که مهربان است و مهر ماهی . فرح...
-
بگو چه کنم ؟
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:44
بگو چه کنم با برگهایی که زیر پایم خاطره آهنگ رفتنت را به یادم می آورد باد دوباره شال مرا باز می کند موهایم پریشان می شود بگو چه کنم وقتی که تو نیستی شالم را دور گردنم بپیچی تا هجوم باد موهای پریشانم را با خود نبرد آسمان دوباره ابری شده شاید امروز باران ببارد بگو بی تو زیر باران مگر میشود بی چتر قدم بزنم بگو بی تو من...
-
اشک شوق
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:41
اشک شوق از چشم من چون سیل جاری گشته است در خزانِ برگ ریزان این دل عاشق بهاری گشته است من به قربان سر و روی تو ای مهتاج من من فدای قامت و خوی تو ای مهتاب من قد خمودم کرده بود این فرقتت می زند پر این دل شیدا برای رؤیتت شوق دیدارت دل من را هوایی کرده است در خزان ِ عمر هستم من ولیکن دل جوانی کرده است . فرح ناز گودرزی
-
سراغم را بگیر
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:40
بعد از این سراغ مرا از کوچه های بن بست سرگردانی بگیر از غربت کوچ نشین تنهایی از تقدیری که از ازل با غم نوشتند و از زنجیرهایی که به دست و پایم بستند بعد از این همسفرم اندوه است ........ و من چون دیوانه ای سرگشته و حیران به دنبال معشوقه ای که شاید در خیالش او را رها کرده انگشت نما خواهم بود بعد از این سراغم را از ریگهای...
-
رویایی ترین عاشقانه
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:35
. رویایی ترین عاشقانه ی زندگی ام معشوقه خیالی سالهای بر باد رفته ام میخواهم بمانی تا عاشقانه هایم را به پایت بریزم سوگند به قلمم که جز ، برای تو ننویسم . فرح ناز گودرزی
-
آن نیمکت دنج
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:22
میشود در آخرین روزهای پاییز بروی یک بار دیگر به روی آن نیمکتِ دنج بنشینی؟ به یاد روزهای نخست پاییز که در کنارت آنجا نشسته بودم به استقبال زمستانِ بی من زیر سایبان آن نیمکتِ تنها دستهای سردت را ها کنی ؟ به یاد دستهای من که در دستت بود؟ میشود بروی و دلتنگی مرا آنجا بسپاری به کلاغ های باغ که صدایشان طنینی جز دلتنگی ندارد...
-
به ناز میروم
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:20
دلبر مرا خواند و من به ناز میروم با صد هزار عشوه و طناز میروم دلبر به یک اشاره و من به صد بهانه میروم و جان نثار میروم یک جان که نه صد جان فداش میکنم با صد هزار ناز و کرشمه به سوی یار میروم و با یک دل پر راز میروم و مستانه میروم وای من چه دلربا شده ام او دین من است و هم دنیای من است او روح من است و هم روان من است ....
-
بعد از این
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:19
بعد از این سراغ مرا از کوچه های بن بست سرگردانی بگیر از غربت کوچ نشین تنهایی از تقدیری که از ازل با غم نوشتند و از زنجیرهایی که به دست و پایم بستند بعد از این همسفرم اندوه است ........ و من چون دیوانه ای سرگشته و حیران به دنبال معشوقه ای که شاید در خیالش او را رها کرده انگشت نما خواهم بود بعد از این سراغم را از ریگهای...
-
باز آمدم
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 13:16
باز آمدم ، باز آمدم از پیش دلدار آمدم آن دلبر شیرین سخن با من بگفتا دم به دم دوستت دارم ناز من باز آمدم ، باز آمدم مست و سرافراز آمدم از پیش یارم آمدم او میگفت عشق منی جان منی ، روح منی من دم به دم جان می شدم تن جمله پر شد از شرر جام لبش پر از شکر من غرق او ، او غرق من دیگر نفهمیدم چه شد من بودم و مستی عشق آغوش خود...
-
یادمان باشد
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 06:06
یادمان باشد هنگام جدایی همدیگر را به لجن نکشیم چون هرچه بودیم یک روزی انتخاب هم بودیم . .
-
سفری در پیش است
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 06:04
. سفری در پیش است سفری سخت و خاموش سفری در انتهای تاریکی آنقدر بدان که رفتنم به اعماق دلتنگیست و خود کرده را تدبیر نیست بی تو ، بی او ، بی همه میروم تا در خاموشی ، عشق در سیاهی ، سپیدی در تنهایی تو را بیابم تو . تو که آمدی بمانی ولی چه زود رفتی . فرح ناز گودرزی
-
کوچه بن بست
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 06:04
زندگیم را با نبودنت عمرم را با یادت خیابان ها را با خاطره ات کوچه ها را با بوی عطرت خیالم را با حضور خیالت گذراندم افسوس تازه فهمیدم کوچه بن بست بود فرح ناز گودرزی
-
تقدیم به دوست خوبم بانو فرشته زمانی
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 05:52
اینک دفتر زندگی ام را ورق میزنم و فصلی نو آغاز میکنم سیاهی ها را از قلبم می زدایم و از تلخی ایام گذشته تجربه ای شیرین می سازم آنچه را بذر نفرت پاشید سم زدایی می کنم و نهال عشق خواهم کاشت و محبت و دوستی درو خواهم کرد در کنار دوستانی که در ایام دلتنگی مرا یار بودند و یاور آنان که به راستی دوست می داشتند و به حقیقت به...
-
خانه پوشالی
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 05:43
در سایه تیره ترین ابر آبستن سیلی ویرانگرم طغیان خواهم کرد و ویران میکنم خانه پوشالی که تو برایم ساختی فرح ناز
-
اشتباه عاشق
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 05:42
اگر گناه را جای بخشش نیست پرستیدن خدا کفر است و اگر اشتباه عاشق جرم است عشق هم دکان فریبکاران است فرح ناز گودرزی
-
خموشی بر لب
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 05:38
بر لب خموشی گزیده ام در دل به فریاد نشسته ای بهترین دلیل عدم رفتم و نمیدانم چرا و چگونه پایان آمده از هیچستانم و غرق در ناکجای رسیده فرح ناز گودرزی
-
در دور دست خیال
یکشنبه 29 اردیبهشت 1398 05:28
د ر دور دست خیالم یادت را به انزوا نشسته ام این چه حس بیهوده ایست که پرسه میزند در من و دلم!!!!!!! سنگینی درد را زمزمه نمیکنم سختی نبودنت را فریاد نمیکشم دلتنگ ثانیه های بیقراریم نمیشوم خسته ام ، فقط خسته فرح ناز ۱۱۱
-
در من تویی پنهان است
شنبه 28 اردیبهشت 1398 23:44
صبحگاهان مهمان صدایت و شب هنگام به ضیافت دلت مى آیم از آن روز که عمیق به چشمانم زل زدى دیگر در آیینه به جاى خودم تو را می بینم در من تویى پنهان است که هرگز نمیرود فرح ناز
-
بودن های پوشالی
شنبه 28 اردیبهشت 1398 23:39
چه رفتن هایی که می ارزد به بودن های پوشالی فرح ناز